ریحان عسلی  ریحان عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

◕‿◕ ریحان عسلی ◕‿◕

ریحانه و سفرنامه بوشهر

سلام ماماني امروز ٠٨/٠٧/٩٠ والان از بوشهر و با لب تاب خاله سودي دارم برات مينويسم ديروز ٠٧/٠٧/٩٠همزمان با روز دختر از تبريز به مقصد شيراز پرواز داشتيم لحظات آخر ریحانه در کنار بابایی يه پرواز 2 ساعته و خسته کننده و پراز استرس قبل از اينکه پرواز بخواد بشينه خوابيدي و پدر جوني واسه اولين بار شمارو در حالت خواب ديد تا يک ساعت بعداز اون خواب بودی تا بالاخره پدر جوني رو ديدي اولش  يکم غريبي کردي اما خيلي دختر خوبی بودي و خیلی زود با پدر جوني ارتباط برقرار کردي و صميمي شدي اولین لحظه دیدار پدر جونی با ریحانی اولین بوسه پدر جونی   روز 08/07/90 ساعت 08:45از شيراز به سمت بوشهر حرکت کرديم (صبح از ساعت 7 ...
10 مهر 1390

ریحانه و روز دختر

سلام پیامبر اکرم (ص) : هر خانه ای که در آن دختر باشد ، هر روز دوازده برکت و رحمت از آسمان ارزانی اش میشود و زیارت فرشتگان از آن خانه قطع نمیگردد و هر شبانه روز برای پدر آن دختران عبادت یکسال نوشته میشود !!!      ریحانه عزیزم روزت مبارک نازنینم امروز روز تولد حضرت معصومه و روز دختر هست خیلی خوشحالم که یه فرشته کوچولویی مثه تو پیش منه              پ.ن: این آخرین پستیه که از تبریز برات مینویسم ایشالا فردا ساعت 14:10 اگه تغییر نداشته باشه پرواز میکنیم به سمت شیراز پدر ...
7 مهر 1390

ریحانه و یکروز قبل از سفر

سلام مامانی فقط یه روز مونده تا شروع سفرمون و انتظار داره به سر میآد عسلی مامان همه ی کارارو کردم فقط بستن چمدون مونده   امروز شیطنت بازیهات گل کرده بود تا تونستی از فرصت استفاده لازمه رو بردی یه وقت دیدم که رفتی روی دسته مبل و ازاونجا میخواستی بری روی کنسول آینه دست به گلدون بزنی خدا رحم کرد یواش واش خودمو بهت رسوندم اگه می دویدم طرفت زود خودتو به اونجا میرسوندی و زیر پات که خالی بود می افتادی روی میز عسلی و .......... وقتی هم بغلت کردم و نذاشتمت که بری اونجا جیغ می زدی و می خواستی با اون دندونای کوچولوت  گازم بگیری امشب قراره بریم خونه مادر جونی(پدری)تا از همگی خداحافظی  کنیم امروز اینقدر شیرین کا...
6 مهر 1390

ریحانه و مبل

سلام مامانی  امروز میخوام از سرگرمی جدیدت که بازی کردن توی مبل بگم پشتی و نشینمن مبل رو گذاشتیم جلوی ورودی آشپزخونه تا از ورود گاه و بیگاه شما جلوگیری بشه اما انگاری حریفمونو قدرندونستیم و بازم شکست خوردیم چون که حالا این مبل شده سرگرمی جدیدتونو میرید توی مبل و بازی میکنید  یه وقتایی میبینم که از مبل آویزون میشی فقط کم مونده که بیافتی ای شیطون   اینجا با دستت میزنی روی لبات و از خودت صدا در میآری   پ.ن:  ریحانی ٢روز تا روز موعود مونده ...
5 مهر 1390

ریحانه و مهمونی عمه جون

سلام ریحانی من دیروز رفته بودیم مهمونی عمه و زهرا و سمیه و حاج آقا (شوهر عمه) اومده بودند  زهرا طبق معمول می خواست هرچه زودتر ریحانه رو ببنه  ساعت 12:30  اس داده بود که : پاشید بیاید اینجا دلم واسه عشقم تنگیده که من به دلیل سایلنت بودن گوشیم اسشو ساعت 2:20 بعداز ظهر بعد از تماس تلفنیش دیدم من که منتظر شوشو بودم بیآد خونه و بعد با  هم بریم که دیدم ریحانه حالش خیلی بد (در آوردن دندون چهارم) و همش گریه میکردی تب داشتی اما نه زیاد الهی قوربونت بشم من ساعت حدودا 6:30 عصر بود که عمو عبدالله و حاج آقا اومدن دنبالمون تا بریم خونه مادر جونی( پدری) ریحانه طبق معمول همیشه تو ماشین یه چرت ١٠ دقیقه ایی زدی الهی قربونت ب...
5 مهر 1390

ریحانه و عاشقانه های مامانی

سلام عزيزم روز به روز کاراي جديدتري انجام ميدي قوربون قدو بالات برم من ريحان عسلی      اينروزا وقتي ماماني ميخواد نماز بخونه همراه هميشگي ماماني هستي  وقتي ماماني در حالت نشسته نمازشه عسلي من مياي تو بغله مامان ميشيني يا وقتي ايستادم پاهامو ميگيريو مي ايستي از خوابت بگم که 360 درجه تو خواب مي چرخي اداهات که ديگه جاي خود دارد الان يه چند روزيه که مثه پيشي        خودتو کش و قوس ميدي و روي زمين غلت ميزني وقتي کارخرابي ميکني ميآم سراغت تندي تندي کارتو انجام ميدي بعدش پشت سرت نگاه میکنی ببینی عکس العمل من چیه  وقتی که بازی میکنی صداهای عجیبی از خودت مثله حرف زدن ما آدم بزرگا ...
4 مهر 1390

ریحانه و بازی قایم موشک

 سلام ريحان عسلي من  الان يه چند وقته که باهات قايم موشک بازي ميکنم خيلي دوست داري  وقتي که صدات ميکنم و نميتوني پيدام کني مي شيني و ميخواي گريه کني که البته من نميذارمو از جايي که خودم رو قايم کردم بيرون ميآم و تا وقتي هم منو ميبيني ذوق ميکني و تندي تندي با حالت چهار دست و پا خودتو به من ميرسوني و ميآي بغلم الهی فدات بشم من   اینجا صدای منو میشنوی اما هنوز منو پیدا نکردی من پشت در ایستادم تازه منو بعد از یه جستجوی 2_3 دقیقه ایی پیدا کردی بدون شرح !!!     ...
4 مهر 1390

ریحانه و ششمین دندون

سلام ريحاني ششمين دندونت هم در حالي در اومد که:  وقتي من داشتم آشپزي ميکردم الناز (زن عموي ريحان) بهم گفت ريحانه الان که داشت مي خنديد انگاري از پايين دندون در آورده منم گفتم فک نکنم تازه از سمت راستش دندون در آورده  باشه بعدا نگاه ميکنم   تا موقع خوابيدن يه دفعه يادم افتاد ريحاني هم که طبق معمول هميشه هيچ همکاري نکردي و اصلا نذاشتي دهنتو باز نگه دارم مجبور شدم از ترفند قلقلک و شکلک در آوردن استفاده کنم که با به خنده در آوردنت ببينم دندون درآوردي يا نه  که هرچي دقيق نگاه کردم ديدم از دندون پاييني خبري نيست شانسي يه نگاه به لثه بالا انداختم ديدم آره از لثه بالا دندونت زده بيرون اين سومين دندون بالا از سمت چپ ( 0...
3 مهر 1390

ریحانه و تمرین ایستادن

سلام ریحانه عسلی در آغاز راه رفتنی قوربونت برم من دیشب که الان بامداد روز یکشنبه 90/07/03 شده  و از فردا مدرسه ها باز میشن عمو رحمانینا خونمون بودن موقع شام که مثه همیشه بغله من بودی تا غذا بخوری (بابایی اینجور مواقع  که میشه اصلا تورو نمیشناسه )   وقتی که سیر شدی اومدی با کمک شونه هام وایستادی تو اون لحظه امیر علی که داشت با بطری نوشابه بازی میکرد همه داشتیم به امیرعلی نگاه میکردیم دستتو از روی شونه هام برداشتی و بدون کمک یه چند ثانیه ایی ایستادی  من هم بابایی رو صدا کردم که ای وای ببین ریحانه خودش ایستاده بعد از اون هم وقتی داشتیم میوه می خوردیم اومدی که بهت هلو بدم باز خودت بدون کمک ایستادی انگاری دیگه کم ک...
3 مهر 1390

ریحانه و پنجمین دندون

سلام ریحان عسلی انگاری  واسه دندون در آوردن روی دور تند افتادی  نه از دومین دندونی که در آوردی 2 ماهی گذشت تا سومی رو رویت کردیم نه اینکه چهارمین دندونت هنوز درنیومده پنجمی رو به فاصله 2 روز دیدم اما اینم بگم که دیشب90/06/31 تا صبح ناله میکردی و اصلا درست و حسابی نخوابیدی و تب و اسهال هم داشتی به مادر جونی (مادری) که گفتم اسهال داری گفت ماست و کته بهت بدم که به علت حساسیت به شیر توی ماست نتونستم بهت بدم پنجمین دندون از پایین سمت راست در اومده مبارک باشه  90/07/01 ساعت ٢٠:٠٤ من متوجه دندون پنجمت شدم       ...
1 مهر 1390